آتش دل...تلک شقشقة هدرت ثم قرت... | ||
دوست دارم تورا؛که در وقت مردنم سیاهی برکنی... سفید بپوش... زیرا که من ... ...تولد مرگم را جشن میگیرم...
پ.ن:خـســـته ام تــنـــم کــمــی مُـــردن مـیـخواد ....
[ یکشنبه 91/2/24 ] [ 1:6 عصر ] [ گمگشته ]
[ نظرات () ]
می دانم مادر نداشته ای ؛ که اصلا کسی به مقدسی نام یک مادرمیان نسل ننگینت نبوده ؛ اما آیا در زندگی ات ندیده بودی که یک کودک زنی را مادر خطاب کند ؟ آیا ندیده ای رنج یک زن را وقتی قرار است مادر شود ؟ عقده ی این داغ ننگین حلال زاده نشدنت را پس از چه رو بر درب سوخته می فشردی و خالی می کردی؟ مگر نمی دانستی او که پشت در مانده نه دختر پیامبر؛ نه شان نزول "انا اعطیناک الکوثر "؛نه مادر چند کودک و نه مادر محسن شش ماهه که مادر تمام اهل دنیاست می دانم از همان روز که درب تمام خانه های مسجد بسته شد و تنها درب خانه ی علی همچنان باز ماند ؛برای این در و مسمارش نقشه ها داشتی ! از همان روز که در غدیر خشک خم دست علی را در دست پیامبر دیده بودی در فکر ریسمان بودی و بستن آن دست ها...آن دست ها از وقتی غذای سه روز خود و اهل خانه را به مسکین بخشیده بودند، از وقتی شان نزول آیه های قران شده؛ از وقتی میان رکوع انگشتر عطا کرده بودند ؛ آتش به جانت افکنده بودند... ننگ بر تو و این مسلمانی ات؛ نامسلمان... حالا که هر روز در آتش زنده به گور می شوی می گویمت ؛ سالهاست خون تو در رگ های خونخواران دنیا جاری شده و خواهد شد ؛ تو هیتلر سازو صدام ساز شده ای و خبرت نکرده اند اما هنوز هم تو نامرد ترین نامرد دنیایی؛ساده که بگویمت یعنی دین من بغض توست...تو که مادرم را کشتی و حسینم را.. خدای همانی که پهلو شکستی اش برای تو قهار و جبار است ؛ خوب حسابرسی ات می کند اما من منتظرروزی می مانم که خدا رخصتم دهد تا سیلی به صورتت بزنم.... [ پنج شنبه 91/2/7 ] [ 10:33 صبح ] [ گمگشته ]
[ نظرات () ]
|
||
[ فالب وبلاگ : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |