آتش دل...تلک شقشقة هدرت ثم قرت... | ||
قامت که میبندی ،می آیم و پیشاپیش تو می ایستم ،قانون نماز میشکند ،مأموم پیشاپیش امام می ایستد ....اما من همچنان مأموم تو میمانم و تو مثل همیشه،مقتدای من....نیت می کنم ،اما نماز من اینبار رکوع و سجودی ندارد...تو به نماز می ایستی و من هچنان ایستاده ام ....الله اکبر... ای تیرها مرا نشانه روید ،برپهلو و چشم هاو قلب من فرود آیید که من هنوز روی پا ایستاده ام ،بر من زخم بزنید که من هنوز زنده ام ،که من هنوز علوی ام... تا "سعید "زنده است هیچ تیری نماز حسین را نخواهد شکست ،مگر "سعید "مرده باشد که گلبرگ تن او را نیشتر تیر بیازارد،مگر "سعید "کور شده باشد که تیر فروغ چشم های حسین را بگیرد ،"سعید" جان فدا کرده باشد که سه شعبه های حرمله کارگر بیفتد... تیرها هنوز بر تن من بوسه میزنند و تو ....تو نماز می خوانی ....بخوان ،بخوان ای امام پر پر من که آهنگ صدایت زیباترین نوای دنیاست،بخوان تا تسکین یابد درد جراحت این تیر های بی حیا... سلام نمازت را که میدهی بر خاک می افتم ،سجده می خواهد انگار این نماز آخرین من ... مرا ببخش که پیش پایت روی زمین می افتم .مرا ببخش که تو ایستاده ای و من افتاده...مرا ببخش ارباب اما ،دیگر رمقی درپایم نمانده،دیگر جانی در بدن ندارم....کنارم مینشینی ...جان بر لبم میرسد اما من این دم آخر باید آسوده سر بر بالین خاک نهم ،من باید از نگاه چشم های تو سیراب شوم ،من باید از چشم های تو رضایت نامه ی شهدت داشته باشم ،من باید بدانم آیا به عهدم وفا کرده ام یا نه ؟.... درنگاه مهربان چشم هایت غرق میشوم و تو مرا وعده ای می دهی و میسوزانی ام ...آخر ای مهربانترین ،چگونه در محشر هم، پیشاپیش تو قدم بر دارم و تاب بیاورم نگاه خیس مادرت را که پیراهن خونی تو را برای دادخواهی آورده؟ نفسم بالا نمی آید ...انگار وقت پروازاست حسین جان،نماز آخر من سلام هم می خواهد...اما نه جانی برای نشستن دارم و نه قدرتی برای دست بر سینه گذاردن ...تو اما ببخش و بپذیر از من این آخرین سلام آخرین نماز مرا... _السلام علیک یا شیب الخضیب... [ چهارشنبه 90/9/30 ] [ 12:0 صبح ] [ گمگشته ]
[ نظرات () ]
|
||
[ فالب وبلاگ : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |