سفارش تبلیغ
صبا ویژن

آتش دل...تلک شقشقة هدرت ثم قرت...
 
قالب وبلاگ
لینک دوستان

 

پرسیدم :طولانی ترین شب سال چه شبی است ؟

خانه خرابی گفت:شبی که باران می بارید .از سقف خانه ی ما چکه چکه آب می چکید .ظرف هایمان ،همه پر شده بودند ...چه شب طولانی ای بود آنشب...

مأمور شهرداری گفت: شبی که در شهر جشن بر پا بود ،جمع کردن لیوان های یک بار مصرف خورده و نیم خورده ی شربت سخت بود ....

مادرم گفت: شبی که تو تب کرده بودی .

مردی خسته گفت : شبی که یلدا بود و من نه هیچ پولی داشتم و نه هیچ هندوانه ای در بغل ،آنشب از شرمندگی نگاه منتظر پسر کوچکم پلک روی هم نگذاشتم .

عاشقی گفت: شبی که فردایش به وصال معشوق می رسیدم .

پدرم گفت :شبی که تو به دنیا آمدی.

فرزند شهیدی گفت :شبی که فردایش جلسه ی دیدار پدر و مادر دانش آموزان با اولیای مدرسه بود.

و...زینب زیر لب گفت:شبی که حسین به میهمانی خرابه آمده بود.

 

 


[ سه شنبه 90/9/29 ] [ 1:20 عصر ] [ گمگشته ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

تو بگریزی از پیش یک شعله خام ... من ایستاده ام تا بسوزم ...تمام ...
موضوعات وب
امکانات وب


بازدید امروز: 3
بازدید دیروز: 5
کل بازدیدها: 121546