سفارش تبلیغ
صبا ویژن

آتش دل...تلک شقشقة هدرت ثم قرت...
 
قالب وبلاگ
لینک دوستان

سلام واژه ی آشنایی است برای من و تو ،بی آنکه نگران باشم آنرا چگونه برایت ترجمه می کنند؟همه جای دنیا سلام یک معنا میدهد ؛سلام

اگر واحد فاصله را متر در نظر بگیری ،فاصلیمان زیاد می شود اما اگر فاصله ها را با مهر اندازه بزنی ،درست همسایه ی هم می شویم .دیوار به دیوار.حالا بگذار سرزمین حجاز و پهناوری دریای سرخ میان ما فاصله انداخته باشد.واحد فاصله که متر نیست...بگذار نام قاره ی تو افریقا باشد و نام قاره ی من ،آسیا ....مهم این است که قبله ی من و تو کعبه است و پیغامبرمان محمد...بگذار تورا مصری بخوانند و مرا ایرانی ...می دانم اوضاع و احوال شهر و کشور تو چگونه است ،شنیده ام ،دیده ام ،می دانم که مدت هاست خاک قاهره را سرخی خون شهیدانتان رنگ زده... "صبغة الله و من احسن من الله صبغة..." می دانم ضجه های مادران شهر تو چه داغی بر دل آسمان گذاشته ؛حتی می دانم تو چقدر بی قراری این روزها ...حق داری ،روح که بزرگ شد تن به زحمت می افتد ؛و حالا فریاد روح بزرگ تو  در گلوی آزادی پیچیده مسلمان .

خوب می فهمم تو را ،درد کشیده اگر نباشم ؛درد آشنایم ...در سالهای نه چندان دور ما هم جوانانمان را به آغوش خاک سپردیم ...ایستاده مردیم اما زانو نزدیم و این یعنی تکرار تاریخ ...روزی در غاضریه ،روزی در شلمچه و خرمشهر و روزی هم در قاهره ...امروز که تیشه به ریشه ی ظلم زده اید نوبت شماست ...خبر داری اینجا که خیمه ی آزادی مصره را در آن بر پا کرده اید منطقه ی "زرود" شماست ....اینجا تکرار تاریخ است "شما مانده اید وامتحان الهی ....حتما می پرسی زرود کجاست...برایت می گویم .حسین بن علی را که می شناسی ؛نواده ی پیامبر است او ، همو که هزار و سیصد و هفتاد و دو سال پیش بر دستگاه جور زمانه اش شورید و در جنگی نابرابر در صحرای غاضریه مردانه جنگید.یزیدیان  جسمش را سر بریدند اما آرمان و تفکرش را هرگز ....

حسین بن علی یک زهیر هم داشت؛ از آغاز قیام حسین با او نبود ....بی آنکه در صف دشمنان او باشد از حسین فرار میکرد.اما در منطقه ای که "زرود "نامیده میشد با حسین بر خورد کرد . خیمه های حسین پشت خیمه های زهیر بود..پیک حسین که رسید و زهیر که به دیدار او شتافت دعوت او را لبیک گفت و نامش تا پایان دنیا با آرمان بشریت ؛آزادی و آزادی خواهی هم آغوش ماند .

امروز قاهره به "زرود" رسیده .پیک های حسین زمانه ی تو همین شهدایی هستند که  داغشان هر روز بر دل میدان تحریر می ماند . پشت خیمه های دل شما خیمه های کسی است که بوی حسین را می دهد.مگر بیابان چقدر وسعت دارد که بشود دائم از حسین دوری کرد ؟

می گویند هنگامی که زهیر به سوی حسین می شتافت ؛یاد خاطره ای افتاده بود .یادش آمده بود که سلمان فارسی با دیدن شادمانی آنها از پیروزی در یک جنگ به ایشان گفته بود :آیا شما به فتح و غنایمی که خداوند نصیب شما کرده خوشحالی می کنید ؟ اگر شما سید شباب ال محمد را درک کردید برای جهاد در راه او باید بیشتر شادمان باشید "

من سلمان فارسی نیستم؛ اما تو می توانی زهیر باشی ...می توانی دعوت حسین زمانه ات را لبیک بگویی دعای پیامبر بدرقه ی راه توست ...شتاب کن؛ برای زهیر شدن آنقدر ها وقت باقی نمانده است! 

والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته


[ پنج شنبه 90/10/8 ] [ 4:55 عصر ] [ گمگشته ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

تو بگریزی از پیش یک شعله خام ... من ایستاده ام تا بسوزم ...تمام ...
موضوعات وب
امکانات وب


بازدید امروز: 9
بازدید دیروز: 3
کل بازدیدها: 121623