آتش دل...تلک شقشقة هدرت ثم قرت... | ||
عزیزانم ،جوجکان من،آرام باشید .میدانم دل قوی داشته اید که خدا هست ؛ فقط ازاین می هراسم که شاید وقت موعود نزدیک باشد . شما را به خدا ،جوجکان لرزانم ، الان و این وقت سر از تخم بیرون نیاورید ...همچنان آرام بمانید تا آشوب و بلوایی به پانشود ...باز درون پوسته ی سپیدی که به جای من در آغوشتان کشیده آرام بمانید تا آرامش بماند. تا من و شما و این مرد مهربان آرام بمانیم .
آری میدانم ...صدای پایشان را میشنوم ...اینان شکارچیان اند که نزدیک می آیند اما این مردان شکارچیان ما کبوتران نیستند ، اینان شکارچیان آدمیان اند . شما را چه شده ؟ میلرزید ؟ مگر نشنیده اید سخن مهربان مرد را که " دل آرام دار؛ خدا هست ."؟
شما ...شما پیش من هستید ؛ پیش مادرتان ...پس او چه بگوید که عزیزش را ؛ وصی و ولی و برادرش را ؛ در بستر خویش گزارده ؛ تنها رهاکرده و گریخته ...امید های زندگانی من ،بیش از لرزیدن شما، دلنگران امید زندگی این مرد مهربان هستم ...آخر او هم امشب تنهاست ...او که امشب تنهاست نه امید زندگای یک پیامبر در رزمگاه احد و بدر ، نه تمام شجاعت و صلابت یک فاتح خیبر، نه امیر برکه ی خشک غدیر که او امید زندگانی دل داغدیدگانیست که گاهی از ماکبوتران هم که بی پناه تر میشوند ، به او پناه میبرند ... صدای پایشان شما را میلرزاند ...آری ،نزدیک میشوند ....
وجعلنا من بین ایدیهم سدا و من خلفهم سدا و اغشیناهم و هم لا یبصرون .... عزیزانم ،فرزندان من ،آنها رفته اند ...سر از تخم بیرون آورید و ببینید که مشرکان مکه مهربان پیامبر پروردگار را نیافته اند.... ببینید که پیامبر خدا سالم و سلامت است ..و ببینید که ما بهترین کبوتران تاریخ شده ایم ...
[ چهارشنبه 91/9/29 ] [ 10:50 صبح ] [ گمگشته ]
[ نظرات () ]
|
||
[ فالب وبلاگ : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |